مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

فکرهای شبانه

تو تختم جا به جا میشم، با خودم فکر می کنم دقیقا از کی دیگه دلم نخواست مادر بشم؟ من خودم بهش آگاه نبودم، اما میگن خیلی بچه دوستم...

میفهمم از روزی که کسی دور و برم نبود که دلم براش بلرزه، از همون روز دیگه نتونستم تو خیالاتمم مادر بشم... 

اصلا واقعا چی میشه که دل آدما برای هم می لرزه؟