مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

بلاگرها...

گفت درباره ی وبلاگ نویسا بگم؟ ناراحت نشیا، اقلا وبلاگ تو خدا شاهده از اون دسته نیست. می دونی که من صادقم، اگر وبلاگ تو هم از اون دست وبلاگها بود بهت می گفتم.

گفتم بگو...

گفت بلاگرا از کمبوداشون می نویسن، یعنی خیلی واضح نشون میدن که چه چیزهای کوچیکی براشون ارزشه و عقده هاشون رو توی نوشته ها به راحتی میشه دید. چیزهایی که نداشتن و حالا دارن...

من مخالفت کرده بودم، خیلی شدید مخالفت کرده بودم و حالا بعد ماه ها فهمیدم خیلی درسته، خیلی راسته اصلا و خیلی حرفش حق بوده و من بیجا کردم که مخالفت کردم. حقیقتا من با کمبودهای آدما مشکلی ندارم و نمیگم چرا فلان چیز رو نوشت؟ چون پرواضحه که اون طرف شرایط زندگی من رو نداشته و حق داشته کمبود حس کنه، چه بسا که منم جای اون بودم همینطور بود اوضاعم...


+ واضح تر: وقتی آدما سالهاست چیزی رو دارن ازش نمی نویسن، برای مثال نمی نویسن مامانم پشت ماشین دنده اتوماتش نشسته بود، چون اصلا دنده اتومات بودن اون ماشین براشون یک ویژگی و یک چیز جدید و جالب نمیاد که بخوان بیانش کنن.  میگم باهاشون مشکلی ندارم و هرکی هرجوری خواست می تونه بنویسه و میتونه زیرپوستی کمبودهاشو نشون مردم کنه و ... به ما چه



بی شک تو پست های منم همچو چیزهایی دیده شده، ولی نمی دونم کمبودهام تو چه زمینه ایه؟ مثلا می دونم مالی نیست، عاطفی نیست ولی خیلی چیزای دیگه می تونه باشه... باید یه روزی وقت کنم و به این جواب بدم! هرچه زودتر بهتر، شاید فردا باشم و پس فردا نه... :)


 آقای واو اومد، در زد و رفتم درو به روش باز کردم، نون داغ رو داد دستم... وقتی نون رو می داد گفت تصویر روزهای تلختون از جلوی چشمم دور نمیشه مگهان و چند قطره اشک از چشمهای سن دارش ریخت. سرمو  که پایین انداختم اومد و  از روی شال پشمیم سرم رو بوسید... گفت دنیا همینجوری نمی مونه مگی جان

گفتم بمونه، مگه چشه دنیا؟ بخدا قسم خوبه، ما راضی هستیم. خدا سایه تون رو از سرمون کم نکنه، شما برای ما ارزشید، گور بابای اتفاقای بد... 

گفت باید کلاس اخلاق بیایم پیشت، تو دختر خلف باباتی، شادی تو آخه دختر شاد! من خندیدم، گفتم نونا یخ کرد و درو بستم، گفتم باشید بابا میاد... رفته برای دوش صبحگاهی و گفت عافیتش باشه بهش بگو تا هر وقت بخواد منتظرش هستم. 


* آقای واو از نیک ترین و شریف ترین انسانهاییست که به عمرم دیدم، اصلا از شریف ترین هایی که دنیا به خودش دیده، حضورش در زندگی ما ثابت می کنه ما جایی خوبی کردیم و خدا جوابمون رو اینطوری داده، با بخشیدن این انسان نیک به زندگیمون... یادم نمیره خوبی های از ته قلبش رو، هیچ وقت یادم نمیره 






نظرات 17 + ارسال نظر
ریحانه 1395/08/01 ساعت 00:19

درود .دقیقا درست گفته.من وبلاگ ندارم ولی با توجه به سابقه طویل وبلاگ خوانی به این حقیقت پی بردم .البته درمورد همه نه !یکسری پر رنگ تره.
خودت خوبی دوست پرتقالیم؟:)
تو این فصل هاپرتقال بخورم یادوبلاگ شما میفتم:) ویتامین ث داره قالب وبلاگتون میدونستی؟
+نظرات بانو دلژین جالب بود
راستی من تاسوعا عاشورا مشهد بودم دو روز:)
چه بده که ایمیل اون زمان یهو قاطی کرد و نشد جواب بدم تشکر کنم .شرمنده:(
اینروزها بیحوصله تر از همیشه بامریضی و گرفتاری دست و پنجه نرم میکنیم و البته درس هایی که بارش روی شونه سنگینی میکنه .
پاییز قشنگی برات ارزومندم

سلام
واااای به به چه جای خوبی بودین خانوم
مگه من ایمیلی دادم؟!؟! من یک ماه پیش شاید جواب ایمیلت رو داده بودم فقط ریحانه جان چه تشکری؟

فرح 1395/07/29 ساعت 13:59

مگی جون عقده مساله مهمیهکه به نظرمن !یک روانشناس باید یک تعریفی ازش ارایه کنه تا من خودم به شخصه متوجه شم...من خودم به بعضیا ها گفتم عقده ایلزوما به معنای پول نیست وهستن عزیزانی که وضع مالیشون ضعیفه ولی عقده ای هستن

بله واقعا
خب اونایی که وضع مالی ضعیف تری دارن عقده هاشون قابل قبول تره برام آخه فرح جانم...
ولی واقعا گویا عقده ها خیلی منشا های مختلفی دارن

بانو هم راس میگه هااا
اگه بدونی عقد که کرده بود عین عقده ایا وسط سالن دانشگاه فریاد میزد من عروووووس شددددم
تا ۲ سال بعدم این البوم عروسیش رو کولش بود هر جا میرفتیم در میاورد نشون میداد :/

وای من چقدر خندیدم از دستت...
اون تیکه آلبوم تو کیفش بود محشر بود اصلا:))) :دی

اهان اهااان عقده سان روف هم دااارم :)))) صاب خونم ماشینش و فروخته ۲۰۶ داره الان فقط :/ دیگه باهاشون نمیرم بیرون ! چ معنی داره ماشینشون سان روف نداااره :)) اولین چیزی ک میخرم بعدا ی ماشین سان روف داره عین عقده ایا کله امو بکنم ازش بیرون :))) یا حداقل دستمو ک میتونم ببرم بیرون ... هان ؟؟؟؛

واااای گفتی
من اینقدددددد بدم میاد بچه ها کله شونو از سان روف ببرن بیرون، هر کسی این کارو بکنه بهش میگم خاله جان عزیزم گردنت قطع میشه ها!!!!!!:|
بچه سکته میکنه میشینه... =))))
تو هم دستت قطع میشه ها

BoBo 1395/07/29 ساعت 02:38

من چیزی که تا اینجای عمر بی ارزشم! فهمیدم اینه که واقعا هرکسی از ظن خود شد یار من! و اینکه هیچ نسخه ای نیست که برای دو نفر نتیجه یکسانی بده و همچنین هرکسی برای نوشتن یا ننوشتن دلایلی داره و موافقم که بعضیا واسه خودنمایی مینویسن، بعضیا واسه عقده گشایی، بعضیا واسه پیشبرد راستای اهداف متعالی وغیر متعالی، گاها بعضیا هم واسه فرار از بیکاری و هزاران (احتمال اینکه عدد غلو شده باشه هست!) دلیل دیگه. و اکثر اینها هم حق رو به خودشون میدن و میگن من دارم بهترین کار رو میکنم و حتی یه درصد هم فکر نمیکنن دارن چیز اشتباهی رو مینویسن (مثل الان من که فک میکنم دارم کامنت مناسبی مینویسم!)
خلاصه میخوام به اینجا برسم که، بذا هرکسی با چیزی که داره شاد باشه ;) بذا من با پز دادن واسه ماشین دنده اتوماتم (که ندارم!) خوشحال باشم و یکی دیگه با دروغی که راجع به محل زندگیش میگه خوشحال باشه. و یکی دیگه با پارتی هایی که میره شاد باشه و یکی هم راجع به کتابایی که میخونه و راجع بهشون مینویسه خوشحال باشه. همه این چیزها هست هم تو دنیای واقعی و هم تو دنیای مجازی، فقط باید بتونی یاد بگیری چجوری باهاشون برخورد کنی.
همین!

اصلا اهمیتی نداشت در واقع ولی اون وبلاگ خاص و چند پست خاصش به معنای واقعی واژه عقده هاش رو نشون میدادن... یعنی به طرزی که خدا شاهده من دلم سوخت براش! :|
بله اینجا هر کییی هرررچی دوست داره باید بنویسه واقعا، من خودم مثلا شغلم چرند نویسیه و هیچ کسم بهم اعتراض نمیکنه الحمدلله

من یه همکاری دارم خیلی دروع میگه باورت نمیشه چه دروغایی و با چه اعتماد به نفسی ...باورت نمیشه تازه کلی هم مومن و نمازخونه
من اوایل عصبانی میشدم و میگفتم این مارو خر فرض کرده ولی بعدها دلم براش سوخت دست خودش نیست مشکل روانی داره!
رویاها و توهماتش و عقدهاشو میگه و خودش هم اونا رو باور کرده متاسفانه

وای چقدررررر بده که آدم باور کنه، استرسیو شدم یهو
ما یه مورد مشابه اینجوری داریم ولی خیلی جزیی...
اصلا نه در این حد، طفلی همه چی رو خوب می بینه و کمی سعی داره به دیگرانم بقبولونه همه چیزش خیلی خوبه:|

نفس 1395/07/28 ساعت 17:56 http://takenote.persianblog.ir/

چه نظر جالبی، کلی منو تو فکر بردی دختر ... صادقانه که نگاه میکنم میبینم که انگار گاهی واقعا اینجوری میشه نوشته ها . تا حالا اینجوری بهش فکر نکرده بودم واقعا

حالا درباره ی خودت اینجوری فکر نکن، من تو وبلاگت هرگز احساس نکردم با یک انسان پر از عقده رو به رو هستم ولی وبلاگ یکی از دوستای دیگه کاملا این حس رو گرفتم و غصه ش رو خوردم.

اکثر بچه ها مگی جان ناشناسن
چرا پس باید دروغ بگن ؟ما که نمیشناسیمشون چرا باید کلاس الکی بذارن؟

ای وای، اصلا بحث کلاس گذاشتن نیست به شکل مستقیم
نمیتونم واضح بگم متاسفانه صبای عزیز:/

دلژین 1395/07/28 ساعت 15:28

ولی جدی داشتم با این متنت فکر میکردم عقده پزشکی رم دارم... البته اون اوایل ورودم... الان عادی شده برامم‌... اون اوایلش فک میکردم اوف چقدر من توپم :/ اگر پزشکی قبول نمیشدم ازونا میشدم که میرفتم دکترا رو فحش میدادم ؛)))

خدا لعنتت نکنه مریم...
اینا نه حالا، البته واقعا میتونه وجود داشته باشه همین عقده ی پزشکی، اصولا تو بچه هایی که می خواستن پزشک بشن و نشدن مشهوده آثارش

بانو(: 1395/07/28 ساعت 14:42

فک کنم منم کمبود شوهر دارم((((((:
ولی جدیش اینه ک یجورایی درسته،تو وبلاگ خیلی راحت و بدون تظاهر مینویسیم، یجورایی انگار خود خودتو نشون میدی تو این محیط(:

خیلییی لعنتی بود این کمبود شوهرت=)))))))

مرادی 1395/07/28 ساعت 14:07

عقده که نه! کمبود هم که عادیه حرف زدن ازشون! این دوستتون یه ذره بدون ملاحظه گفته چون تعمیم داده ... وگرنه همه‌جا همه‌جور آدمی داره! وبلاگستان هم همینطور!

من مثال واضحی براش دارم از توی یک پست بچه ها، ولی خب طبیعیه که نتونم اینجا اشاره ی کوچیکی کنم حتی بهش...
اونم نگفته بود که بلاگرها قصدشون اینه، می گفت لا به لای حرفهاشون عموما کمبودهاشونو میشه دید و پیدا کرد. باهاش موافقم...

م 1395/07/28 ساعت 13:32

به این شدت که بگیم کمبود و عقده نه اما هرکی تو وبلاگش احساساتشو می نویسه حسش نسبت به زندگی و مسایلش اطرافش و حتی احساسات درونیش

اوم، اینا رو موافقم، چون من یکی از اون اولین افرادیم که هررر حرکتی می کنم و هر فکری حتی(!) میام اینجا منتشرش می کنم.
اما درباره ی کمبود با اطمینان کامل میگم، یعنی چیزی بوده که نداشتن و ندیدن تو زندگی و حالا که می بینن براشون زیاد بزرگ و با ارزشه

بهسا 1395/07/28 ساعت 12:38

سلام مگی
خب من خودمو زیاد بلاگر نمی دونم چون زیاد نمی نویسم
ولی خب با این حرف موافق نیستم این بیشتر تو حوزه اینستا صادقه
بلاگر از هرچیزی می تونه بنویسه، هرچی تو دلش و تو فکرشه که خب این می تونه شامل آرزوها و رویاها و حتی کمبودها هم بشه
مثلا من دوست دارم سفرنامه بخونم و خب چه عیبی داره که یکی جایی برای بار اول رفته باشه خب طبیعی که این حس براش جدید باشه بخواد ازش تعریف کنه.فکر کن اگر همه اینجوری فکر می کردن اینهمه سفرنامه های قشنگ یا پستای قشنگ تو وبلاگستان رو نمی خوندیم
مثلا من برای اولین دفه که به بدبینی م نسبت به تاتر غلبه کردم و تاتر مدرن رو دیدم ازش تو وبم نوشتم چون حسش برام خاص بود اما دفه بعد با وجودیکه تاتر خیلی قوی تر و زیباتری هم بود ننوشتم.
ولی اینکه چیزی رو بخوای عمدا تو چشم و چال بقیه کنی خب یکم نشون دهنده کمبوده
اما از حس و حرف دل نوشتن خیلی هم خوب و عالیه!

وای نه نه بهسا منظورم از تجربه های جدید نیست.
ای کاش میشد پستی رو که خوندم و با تمام وجود حس کردم کمبود اون فرد رو اینجا ذکر کنم، چون فقط یک نفره که من خواننده ش هستم و کمبودش رو عجیب حس می کنم.
این همه وبلاگی که لینک کردم و می خونم هیچ کدوم جزشون نبودن یعنی...

چوپان 1395/07/28 ساعت 12:32

عمییییییییییقا درست گفت در مورد یکسری ها عزیزم
اگر دختر هستن بماچشون;)
اگرم نیستن درود هوایی بفرست:)

در مورد همه درست گفته در حقیقت...
:* چشم بوسیده شدی دوست عزیز و گرامی اگر هنوز اینجا رو می خونی

شاید هم حقیقت همین باشه. اصلا من خودم عنوان وبلاگمو نوشتم یواشکی نویس.. نمیتونم همه حسهای درونیمو به اطرافیانم بگم اما تو وبلاگ راحت میتونم تخلیه بشم. البته نباید از دید منفی بهش نگاه کرد

حقیقت محضه... منم اشتباه کردم گفتم نه
ولی حرف من اینا نیست خاله ریزه جون، اینکه هر حرفی رو نخوای تو خونه بگی پس اینجا بنویسی طبیعیه
حرف من اون مثاله، یه جورایی در چش و چال مردم کردن یه سری چیزها که برای خودشون جدیده

دلژین 1395/07/28 ساعت 08:57

من عقده و کمبود تفریح دارم :/ یعنی یه سفر میرما عقده وارانه ذوق همه چیش رو میکنم :)) از هتل بگیر تا خریداش...
هعی... چی میشد الان هاوایی داشتم شربت اناناس میخوردم :/

تو که خیلی عقده داری اصلا:دی :)))
منم در اون زمینه ها عقده دارم ولی چون خیلی سفر هاوایی رو از خودم دور می بینم دیگه بیانش نمی کنم:)))))

delaram 1395/07/28 ساعت 08:17

Man kambode nini daram:D

الهی بمیرم خیلی بامزه بود=)))))))))) مردم از خنده
نه این دیگه کمبود نیست که، ولی اتفاق تازه ایه واست پس حق داری بنویسی... منم دقیقا حرفم همینه که وقتی یه چیزی رو نداشته یکی و سعی داره مدام ازش حرف بزنه و بنویسه و حتی تو چشم مردم کنه(بچه رو نمیگما=))) ) یعنی واسش تازگی داره و کمبودش رو داره خیلی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد