مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دردهایی که همیشه دردند.

از دیشب مریض شدم، صبح بهتر بودم، از یک ساعت پیش درد معده م شدت گرفته، تنم یخ زده و احساس می کنم سخت مریضم.


+ برای برنامه ریزی خوندن ترجمه قرآن، چشمم به تاریخ افتاد...چشام سیاهی رفت و فکر کردم امسال سالگرد اون روزا اصلا حال بد نشده و سقم گرفت و خودم رو چشم کردم به همین سرعت...


ارجاع به پست نوشته شده در تاریخ 6.9 سال گذشته ... لعنت بهش، تا حالا با دقت بهش نگاه نکرده بودم، 6و9 ...69... تاریخ اون روز لعنتی... اون روز برای من 69ی عجیب دردناک بود. باور کردنش سخته ولی من با زیارت عاشورا خوندن ها زنده موندم... 


نظرات 10 + ارسال نظر

ایشالا زودی آروم بشی
دعا کن انگلم خوب شه
فعلا که باهم کنار اومدیم ولی خب...خیلی اذیت میکنه

خوب و آرومم الهی شکررر :)
انشالله به زودی خوب شی فاطمه جان...
الهی ..

فروردینی 1394/09/05 ساعت 18:19

سلام خانم
خدا بد نمی ده، خوب می شی.

خدا صبر می ده و جبران می کنه برات.

سلام عزیزم

بمیرم من اگه نا شکری کنم، جبران نکرده؟ زندگی آروم و سلامتی و خانواده ی خوب...
من باید واسه خدام جبران کنم

پریسان 1394/09/05 ساعت 14:39

نمیدونما اما شاید یه بار ب کسی بگی و بریزی بیرون خوب بشی، من ک تاحالا از هرچی خواستم فرار کنم نشد مگه اینکه به کسی گفتم و فهمیدم ارزشی نداره حالا تو ک هی ناراحت میکنی خودتو

نمی دونم واقعا... میدونی من کلیت ماجرا رو یادمه و شکر خدا جز جزشو به فراموشی سپردم و به همون دلیل دیگه برای کسی تعریف نکردم:) چون لزومی نداره یادم بیاد همشو ؛)

امیدوارم الان بهتر باشی
مگی واقعا قصد نداری اون اتفاق و حس و حالشو بسپری به تاریخ؟
هرسال میخوای براش سالگرد بگیری دختر؟
میدونی چقدر تلقین منفی توی این یادآوری هست؟
اگر اینجوری بشه تاپاین عمر باید بشینیم سالگرد اتفاقا و مریضی های ناخوشایند رو بگیریم که! البته ما ایرانی ها کلا برای این قسمت ماجرا خیلی ارزش قائلیم و تبحر خاصی داریم.
تا حالا به یه اتفاق خوب که تو همین برهه برات افتاده فکر کردی؟
لطفا به یه اتفاق خوب جایگزین فکر کن و توی پست بعدی ازش بنویس

الان خوبم بهسا...
من هنوز از دردی که کشیدم بابت اون اتفاق ناراحتم یه وقتایی دلم می خواد برم و انتقام بگیرم حتی!!!
چشم عزیزم من یه قطره اشکم برای اون روزا نریختم، خدا رو شکر برای روزای خوبش
فقط کمی شرمنده م که بنده ش رو اذیت کردم اون روزا... منظورم خودمه:) نه کس دیگه

واسه معده درد درددل کردن و خود عزیزی کردن خیلی جواب میده. امتحان کن مشتری میشی:دی

اصلا اینقد قابلیت خود عزیزی کردنم پایینه ویرگول!
از اون بدتر که اصلا و ابدا کسی رو ندارم که خریدار ناز و کرشمه م باشه:| وگرنه که مشتریش هستم:دی

مترسک 1394/09/05 ساعت 08:15 http://1matarsak.com/

مگی جان، سرت سلامت... ;)

ممنونم آقا

مگی جان جانان
من سعی میکنم درکت کنم
چون منم تو یه روز لعنتی تو یه تاریخ لعنتی تر،لعنتی ترین اتفاق زندگیمو تجربه کردم
نمیگم میفهممت و اینا،چون جنس اتفاقا ممکنه یکی نباشه
اما اینو میدونم
تو خوب ازش میتونی رد شی
چون تو یه چیزی تو دلت داری که خیلیا ندارن:-)
امروز و امشبم بهت سخت میگذره
اما تو فردا همون مگهان شاد مایی:-)
واسه معده دردم میگن عسل و دارچین و یکم آب جوش خوبه
دردو کم میکنه.
ایشاالله زودی خوبه خوب شی:-*:-*
این کامنت اول به زبان گیلکی تایپ شد و سپس اصلاح و به فارسی نوشته شد

ازت ممنونم پاییزانه جانم
واقعا خیلی خیلی ممنونم:)
میدونی هیچ کس نمیدونه ماجرا رو...فقط خودم از کل ماجرا با خبرم
و هیچ کسم درکم نمی کنه چون خیلی ماجرا پیچیده و احمقانه بود:)

پریسان 1394/09/05 ساعت 04:31

من ک نفهمیدم اما خداروشکر تموم شد و خوبی

الهی شکر...ربط به گذشته های دور داره

پریسان 1394/09/05 ساعت 03:19

اینجا که 93.6.9 نداره!

6م ماه 9م...

بر شما باد به خوابیدن در ساعات ا‌ولیه شب و فکر نکردن و حرص نخوردن و به طبع آن معده درد نگرفتن :)))
امیدوارم خوب بشی :)

امید که بتونم...
واقعا بهش فکر نمی کردم. متاسفم که با یادآوریش هنوز درد می کشم...
نکنه الکی الکی بمیرم سر همین مریضی کوچولوم:|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد