مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

گم کرده ره... + شما هایی که هستین خیلی خوبین واقعا، خیلی:*

وبلاگ نیمه متروکه ى من و اون همه کامنت براى پست قبل؟

مهربانانه و نامهربانانه... کنار هم! (هر دوش خوشحالم کرد، چون نشون میداد شما ها هنوز اینجایین)

دو راهى بنده بحثش ازدواج و ادامه تحصیل نبود، ادامه تحصیل صرفا یک مثال بود! من بین دو تا شرایط بسیار متفاوت گیر کردم، همین. انتخاب بین دو موردى که اصلا ربطى به هم ندارن و در عین حال مسیر زندگیم رو تغییر میدن مرددم کرده، توى پست قبل بسیار واضح نوشتم دو راهى من یه دو راهى ساده مثل ادامه تحصیل یا شاغل بودن نیست، اما گویا اونقدرى که باید واضح نبوده!

 کامنت هاى پست قبل رو تایید نمى کنم، اگر حرفى هست اینجا بگید بعد همه رو تایید خواهم کرد زنده باشم ان شا لله(کامنتهاى خصوصى بیشتر از عمومى بودن، من جواب کامنت هاى خصوصى رو نمیدم چون شرایطش رو ندارم)

راستى اگر تو دنیاى حقیقى می شناسیدم این پست رو نخونید، هم کلیشه ست، هم حوصله سر بر:دى :)))

 لازم شد توضیحى بدم و اشاره کنم به این مساله که من اصلا قصدم صحبت درباره ى ازدواج نبود، صرفا خواستم براى خودم بنویسم که یادم بمونه، اما با خوندن کامنت هاتون که بعضی بسیار محترمانه و بعضى! هم...... فکر کردم لازمه توضیحاتى بدم ضمن اینکه تاکید کنم من قرار نیست ازدواج کنم، نگرانم نباشید(من قبل از خواهرم ازدواج نمى کنم، هر وقت ایشون متاهل شدن بهتون اطلاع میدم:دى)

من نمى دونم انتخاب منطقى شما چه هست و دلیلى هم نداره بدونم، انتخاب منطقى من هم بهتره توى دل خودم بمونه(فاکتورهاش) من فقط از اتفاقات دور و برم یه جمع بندى براى خودم کرده بودم. اصلا قصدم نکوهش ازدواج سنتى و عاقلانه یا عاشقانه نبود حتی... که اینطور برداشت شد.

ببینید، خیلى رو راست با خودم صحبت مى کنم شما هم مى تونید بخونید و بشنوید. مثلا من روزى با کسى آشنا میشم که شرایط مالى نسبتا خوبى داره و کار معمولى نیز هم... (از نظر خودم خوب) ایشون ساعات کار طولانى دارن، ماموریت هاى خارج از استان هم(دوستان من چنین خواستگارى ندارم، صرفا دارم درباره ى یک شرایط خیالى با خودم و احتمالا شما صحبت مى کنم!) و طبیعتا زمان زیادى براى رفتارهاى عاشقانه اى که از سایر هم سن و سالها میبینم ندارن، علاقه اى هم ندارن که اگر داشتن با کسى دوست میشدن که عاشقش شدن و بعد ازدواج مى کردن!!! ضمنا ایشون از اونجایى که منطقى هستن من رو براى پیشرفت بیشترشون انتخاب کردن،

من یه انتخاب عاقلانه داشتم از نظر خودم و جوانب رو هم در نظرگرفتم، اما به اینجاش فکر نکردم که ایشون یک انسان منطقى هستن و آدم هاى منطقى هم کمتر درگیر عواطف و احساسات میشن، من حق ندارم زندگى خودم رو با دوستم که عاشق شده مقایسه کنم، اونها فراز و نشیبهاى بیشترى خواهند داشت و هیجان بیشتر نیز هم(منتها شیرینى هاى خاص خودش رو داره اون نوع انتخاب... ) که ممکنه من و هر کس دیگه اى رو گرفتار خودش کنه

من فقط براى خودم نوشتم که اگر قصدم داشتن یه زندگى منطقیه، حق ندارم ازش انتظار یه زندگى فوق رمانتیک از این سبک ها که هر هفته برام گل بخره داشته باشم! اقلا من تو خانواده و دور و برم مردهاى منطقى اینجور کارها نمى کردن، حالا اگر همسر شما این کارو براتون میکنه که چه عالى، مبارک هم باشید. 

چقدررر پر حرفى کردم:دى


 


نظرات 6 + ارسال نظر
zahra 1396/04/08 ساعت 16:57

واای خیلی بده من تازگی با اینکه لفتش دادم تصمیم خوبی نگرفتم حتی همشم میگفتم من تحت فشار تصمیم خوبی نمیگیرم کاش یه نه گنده همون اولش میگفتم با اینکه مسئله کاری بود ولی بازم خیلی بده نمیدونم چجوری عواقبشو که هم مالیه هم غیر مالی تحمل کنم .اصلا تصمیمی که منطق و قلبت تفاهم ندارن نگیر هیچوقت به نظرم .
ان شاءا...بهترینها رو خدا به بهترین شکل واست مقدر کنه

خب اینجا هم تقریبا جریان لفت دادن داره پیش میاد انگار...
هوووف
ممنونم دختر، ممنونم

شهرزاد 1396/04/08 ساعت 11:14 http://sh9.blogsky.com

خدا یک در دنیا صد در آخرت بهت بده ایشالا جوان

:))))

دائم میخونمت
همه پستها را
اما نمیدونم چرا سکوت کردم
اینقدر برام انرژی مثبت داری که خودت هم باورت نمیشه

میبینی که من چه تنبل شدم تو امور وبلاگدارى و خب همه تنبل میشن اینجورى واسه کامنت گذاشتنم:دى
هنووووزم من انرژى مثبت دارم؟ اى واى ممنوووون

هیچ نگران نباش ؛ توکل کن به خدا ، انشالله بهترین تصمیم رو میگیری :)
+منم تو دوراهی قرار گرفتم!:) دوراهی هارو نباید خیلی لفتشون داد ، فقط باید حرکت کرد و بهترین تصمیم رو گرفت!
:)

ممنون سفره ى مهربون
اخ اخ نباس لفتشون داد دقیقا و من دارم شدیدا لفتش میدم

شهرزاد 1396/04/04 ساعت 21:10

کاش میشد یه مرد منطقی احساسی پیدا کرد واقعا!
من زنش میشم فی الفور :D
اما‌ نیست به نظرم.
مگی من تحت تاثیر تو رفتم رمان انگلیسی خریدم حالا باید دیکشنری به دست بخونمش :D

نیست، همونطور که زنشم نیست
خدا لعنتت نکنه تو اگه خونزنت روون شه ها من برنده ام خوشحالم کردى

شباهنگ 1396/04/04 ساعت 13:41 http://nebula.blog.ir

گم کرده ره...
من علاوه بر اینکه گم شدم، امید پیدا کردن راهم ندارم :(
گذشت عمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز:
که هست در پی شام سیاه صبح سپید

اى شباهنگ
تو که میدونى دیگه... من گم و گور از ازل تا ابدم...
واقعا هست صبح سپید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد