مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

هیچ وقت فکر‌ نمی‌کردم بتونم‌ ساعت‌ها‌ با اون همه کتاب تنها باشم

 ۷/۷ بی‌اینکه توجهی به تاریخ داشته باشم یکی از آرزوهام برآورده شد. دیدن انبار کتاب فروشی، باور‌‌کردنی نبود من بودم‌ میون حجم زیادی از کتاب‌ها... 

کتاب‌های رنگی رنگی، کتابای دانشگاهی، کمک درسی و رمان‌ها‌ همه‌شون باعث میشدن بیشتر‌ و بیشتر به وجد بیام. همینطور که‌ به کتابا نگاه می‌کردم و روشون دست‌ می‌کشیدم داد کشید لطفا بلند بلند فکر‌کنید، خجالت کشیدم، گفتم فکر‌خاصی نمی‌کنم فقط‌ خوشحالم... 


نظرات 4 + ارسال نظر
آویشن 1397/08/27 ساعت 15:06 http://dittany.blogsky.com

چه تجربه خوبی ، کلا بودن تو یه مکانی مثل کتاب فروشی یا انبار کتاب ها حس خوبیه

خیلی آویش
جات سبز دختر

بهامین 1397/07/12 ساعت 16:38

در اولین فرصت میام ها
واقعا میبریم؟؟

بیا بیا
اگه رفیقمون باشه با هم میریم

چه تجربه بِکر و خوبی:)
دیدن یه انباااار کتاب!

بیا رشت ببرمت

ماتیلدا 1397/07/09 ساعت 23:06

حس خوبت برام قابل لمسه:)


انقد خوشم میاد که حسمو کسی بفهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد