مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

اندر احوالات خانه تکانی !



باید به عرضتون برسونم که دست های بلند مگهان ، کار دستش داده ! زحمت کندن و نصب پرده گردن من هست !

و الان دستام بی حسه بی حسه :))))) از بس خودم رو کشیدم !

8 تا پرده بوده که کندم ! دادیم بشورن ، بالطبع 8 تا هم آستر داشته چون حریره پرده ها :| اونا رو هم کندم و ماشین شست ، خشک کرد و مامان اتو می کنه و من نصب ...

دارم فنااا میشم یعنی :)))



هیچ وقت واسه خودمون نبودیم :)



از وقتی یادم میاد مادرم آرزو داشت با شوهر و بچه هاش وقت تحویل سال تنها باشه !

و از وقتی که یادم نمیاد کی بود ! اینکه مهم میسر نشد که نشد !!! هر سال مامانی و دایی طفلی تنها بودن و ما تحویل سال رو خونه ی اونا بودیم ! از یه زمانی هم که یادم نیست چطوریا شد ؟ عمه ها و مادرجونمم می خواستن تحویل سال با ما باشن ! اینجوری شد که مامان 45 ساله ی من نقش مادربزرگانه ای رو روز اول عیدی ایفا می کنه و وقت تحویل سال کلی مهمون داره ! و البته با وجود اینکه هنوووز آرزوی تنهایی با شوهر و بچه هاش رو داره ، معتقده وقتی از علایق خودش میزنه و به علایق دیگران توجه می کنه خدا هم برکت و آرامش بیشتری اول سالی بهش میده .

هرسال با توجه به ساعت یک برنامه غذایی مشخصی تو روز تحویل سالمون داریم . ناهار باشه ماهی و سبزی پلو : ) صبحونه باشه ، حلیم و کله پاچه! ، شام هم باشه که معمولاً باز ماهی تو سفره هست با یه سری غذاهای سبک دیگه ! قسمت بامزه ی ماجرا اینه که بعد از تحویل سال مادرجونم که خیلی بچه دارن ماشالا ! باید بدو بدو به خونه برگردن و منتظر مهمون شن.

خلاصه اینکه امسال هم خدا بخواد ما 10 12 تایی مهمون داریم : )

اگه هوا خوب باشه تو باغچه سالمون تحویل میشه و اگه نه تو خونه ی ما.


× قشنگ ترین لحظه واسه من اون لحظه ست که از لای قرآن عیدی می گیرم ؛ ) بماند که مبلغ هم برام اهمیت داره و به درجه ذوقم شدت و ضعف می بخشه ! این نشون میده مگهان یک دختر کاملاً کوچولوست .

× امسال خانوم مامان واسه خواهر عیدی رو تختی خریدن ، واسه من هیچی!!! موندم ببینم کادو خریده و گذاشته سورپرایزم کنه ؟! یا می خواد نقدی حساب کنه .

× امسال ، برای اولین بار کاملاً مطمئن هستم از آرزویی که می خوام بکنم ! امید است ، که لحظه تحویل سال یادم باشد آرزویم را !!!:)))



فاینلی ! فاینلی !!!



دیری دیرین !!! :دی

من ، مگهان رشتی ، از یک اتاق خیییلی تمیز و براق برای شما می نویسم :دی

و بعد چند روز ، امروز کاملاً دو نقطه دی هستم !!! :دی

من شلخته ، هربار اتاقم تمیز میشه تا 2 3 روز احساس شور و شعف دارم !!! :))

امروز از ساعت 9 صبح رو دور تند به کارام رسیدم ، فقط مونده یه دوش بگیرم که احساس خوشبختی در وجودم تکمیل شه :دی !

دقایقی پیش رو تشکی نارنجی عزیزم رو اتو نموده و رو تشکم کشیدم و حظ کردممم از دیدن تختم با لباس ستش :دی ! نمی دونم اون روزی که نارنجی جون رو می خریدم ، عقلم رو خونه جا گذاشته بودم؟ تخت باید رنگ چوب یا سفید باشه از نظر من ! وقتی تختت نارنجیه گزینه هایی که می تونی انتخاب کنی براش خیلی کم میشه ... اینجوریاس که من دلم یه تخت نو می خواد با اینکه نارنجی جان نو و سالمه :-"

خب ، خب ... براتون بگم !


همه چیز سرجاشه ، جز ... ! هیچی واقعاً همه چیز سرجاشه و من منتظر عیدممم !

امروز باید برم چند جا ، کارایی دارم انجام بدم که همشون فوق العاده حال خوب کن هستن !

شابانو ، خانمی هستن که میان خونه ی ما کمکمون می کنن تو کارهای خونه ، ما خونوادگی اهل اطلاعات دادن نیستیم درباره خودمون . چند سالی هست که میان خونمون (شاید 3 سال!)  ! امروز فهمیدن من دانشجوی ارشدم و فهمیدن چقدررر پیرم شوکه شدن :)) !!! حالا اینا همه هیچی ... این بنده خدا هم متوجه شده من دوست شدنم قویه !حس خوبی می گیره ازم (اینو خودش گفته!) من در مجموع باهاشون صحبتی نمی کنم هیچ وقت ... ! خیلی کم صحبت می کنیم در کل ، فقط همش حواسم هست که پذیرایی کنم ازشون . بعد جالبه با هیچ کی این بنده خدا حرف نمیزنه تا میاد اتاق منو تمیز کنه ، کلی حرفش میاد ، سوالش میاد:)) اصلاً خنده داره! امروز نصیحتم کردن که ازدواج نکنم همینجوری باشم خونه بابام !!! :)) خلاصه از مدرک تحصیلی تا اینکه کجا خوندم و رشته م دقیقاً چی بوده ، دلیل انتخابم چی بوده رو در آوردن:دی :)) خیلی باحال بود ! در کل خیلی دوسشون دارم من همین که این همه مدت سوالاشون تو دلشون بوده محشره ، اینکه میگن کارگرا فضولن کمی یا محترمانه بگم کنجکاون !!! اصلاً حرف درستی نیست . قطعاً اگه منم برم تو خونه کسی و بخوام مثلاً به کسی کمک کنم ، یا تدریس کنم به بچه شون خوشم میاد درباره شون یه چیزایی بدونم پس این کاااملا طبیعیه ! اینجوری باشه منم فضولم که دوس دارم درباره دوستام و زندگیاشون بدونم چه مجازی / چه حقیقی :|

خلاصه امروز با کمک ایشون پنجره ها پاک شد و ایشالا فردا بارون می باره گند میزنه به شیشه ها:))!!!

× دری وری های آخر سال مگهان رو جدی نگیرید لطفاً :دی


آخه بارون چی میگه ؟!



اینجا نشستم سخنوری می کنم ! پا رو پا انداختم چرند می گم خیلی جدی و همه غش می رن از خنده : )))))

اومدم بگم من الان خیلی تو اوجم ! :| روز بانمکیم هست می تونید از معاشرت باهام لذت ببرید ! حیف که نیستید دیگه :))


فکر درد دارم !



کلی نشستم فک کردم ، که کدوم کتاب رو به کی امانت دادم که هرگز بهم برنگردونده :| در نتیجه الان فکر درد دارم !

کلی نشستم فک کردم ، که کدوم کتاب ها رو کنار هم بچینم :| در نتیجه باز هم فکر درد دارم !

کلی نشستم فک کردم ، کتاب ها رو دسته بندی کردم ! کتاب های ادبیات انگلستان یه ور ، کتاب های فنون ترجمه کنار هم ، کتاب هایی که مربوط به صرف و نحو بودن کنار هم ، کتاب های فونولوژی ! 4 تا کتاب تیچینگ که باز هم کنار هم جا گرفتن ...

در نهایت اومدم فک کردم ، برم حموم یا نرم ؟! :| انقدر فک کردم که خسته م شد !

برادرم ترقه و وسایل آتیش بازی خریده ، انقد نشستم ، نگاش کردم و به پولی که ریخته دور:| فک کردم!!! که فکرم دردتر می کنه ...

× هیچی دیگه ، من برم نماز بخونم که باید راهی شیم : )

× طبق روال هر ساله چهارشنبه سوری ، دوری همی ، آجیل شیرین ، آتیش بازی ، پریدن از رو آتیش و ... تو باغچه به راهه .

× طبق روال هر سال ، بنده نشستم به کم جمعیت بودن خونواده فک می کنم ، آه می کشم ! :| دلم یه عالم دختر خاله ، پسر خاله ! دختر عمه ، پسر عمه هم سن و سال می خواد ... ! خب به کجای دنیا بر می خورد اگه من از همه دنیا یه خاله داشتم :| ¿
× چهارشنبه سوری مبااارککک : )


کتاب ، بوک ، بوخ



امروز فهمیدم کتاب های من 3 دسته ان !

بعضی ها کتاب ، بیشتری ها بوک و بعضا بوخ هستن !( بوخ ها تو کشو ها جا گرفته ن!)

و من الان رو به روی این کتاب ها نشستم ، خاکشون گرفته شده و باید کتاب خونه م رو مرتب کنم : )



چای دختر برفی !



اگر چای نبود ، من چی می نوشیدم و فکر می کردم و به دور دست ها نگاه می کردم ؟

خدا دونه ی برفش رو ازم دریغ کرد امسال... خودم با دستای خودم شیرینی برف رو به خونمون آوردم : )







دونه ی برف کنار فنجون چای ، نشون دهنده ی برفی بودن مگهانه : )

× برفی ، کنابه از زمستونی بودنه ...



ای کاش ، هیچ ای کاشی نبود .



بزرگترین ای کاش زندگی من ، برگشتن به 13 ماه پیشه ...

اینکه بتونی سرنوشتی رو با گفتن یک کلمه تغییر بدی ... خیلی عجیبه ... من امروز دوباره به معجزه ی واژه ها پی بردم .

بزرگترین ای کاش زندگی من ، با گفتن یک کلمه ، می شد الان ای کاش نباشه .




× بهمن ، جدال زندگی و مرگ ... وصل و فصل ...

بهار بهار چه اسم آشنایی...


و این اولین نشونه ی بهار برای من بود ... 

چندین روز بود که با خوندنِ پرنده ها باید باور می کردم بهار نزدیکه ... 

دلم مقاومت می کرد ... نمی خواستم باور کنم نزدیکیِ بهار رو ... 

دیروز ، با اولین قدم تو گلستون باور کردم بهار نزدیکه ... یواشکی عکس گرفتم! هیچ وقت دوست ندارم کسی بدونه از همه چیز عکس می گیرم...( حتی به گوشیم نگاه نمی کنم و به همین دلیل هیچ کادر بندی خاصی نداره!)


چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ، شروع کردم به انتخاب گل ها واسه باغچه ی کوچولوی خونمون ... 

نمای باغچه کوچولومون از تراس ... 


عاشق این کوچولو ها هستم که باید تو دو تا باغچه ی دیگه کاشته شن ... 

البته به همراه کلی گل دیگه که باید خریداری شه : )


بنانا اسپلیت :)))


به یکی از دوستان که سن و سال زیادی دارن میگم:وقتی بااوشونم همه چیزخیلی جالبه.فکرکنم خیلی دوسش دارم!
میگن یه دختر وقتی میتونه ادعاکنه یدختر دیگه رو خیلی دوسداره که بتونه تو تصورش اونو هووی خودش حساب کنه ولی بازم همونقد دوسش داشته باشه!!!!!
میگم چه استدلالی بود الان؟
میخندن میگه اینجوریه دیگه!تجربمه دخترجان
بعدش تو فکرفرو میرم!خودم رو با اون تصور میکنم که هووی همیم : )))))) ریسه میرم از خنده و دلم برای اون موجود نر بدبخت کباب میشه :دی

+من خودمم نمیدونم چه حسی دارم از نوشتن تو وبلاگ یکنفر دیگه.ولی بعد اینکه نوشتمش دیدم رعایت چیزیرو نکردم!انگار تو وب خودم مینویسم.یه مقدار زیادی هم شخصی شد.ولی دوسندارم حذفشون کنم.شما اگر علاقه مندید فقط درمورد بخشهایی که مربوط به مگهان هست بخونید.نوشته های بلد رو بخونید کفایت میکنه و حوصلتون کمتر سرمیره!


+ در مورد عکس فعلا به توافق مشترک نرسیدیم! بعدا اضاف می گردد.

اما فعلا این دو عکس که یکی نمای توپوگرافی! ودیگری طرح شماتیک آدرس دهی اینجانب هست رو برای خلوت نبودن میذارم!





 این هم عکس

ادامه مطلب ...

unexpected



مگهان موجودیه که می تونه یه ساعته تصمیم قطعی بگیره و بره سفر ! می تونه در لحظه تصمیم بگیره حاضر شه و اجازه بده روزش بی برنامه پیش بره ...

قرار بود با دوربین کانونم ، از لاهیجان و شرق گیلان براتون عکس بیارم .

که یهو ... سر از دانشگاه نزدیکیمون در آوردم و دعوت دوستی رو قبول کردم . خیلی بیشتر از حد تصورم خوش گذشت و خوشحالم که برنامه ی سفر استانی کنسل شد حتی ...

× اصلاً مگهان عاشق بی برنامگیه ، عاشق تصمیم های یهوییه ، عاشق منعطف بودن واسه هر نوع برنامه ایه .


میشه ؟



مثلاً دلم می خواست برم ایمیلمو باز کنم ببینم یکی برام آهنگ بهار بهار رو فرستاده ... دانلودش کنم و عشق کنم تو این هوای بهاری ....

ولی حالا که کسی این کارو نکرده . میشه یکی همینجا برام لینک

دانلود این آهنگ خیلی دوس داشتنی رو بگذاره آیا : ( ؟