مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

پرش های ذهنی مگهان !:دی

شب برنامه چیدیم که بریم صبحونه مون رو بیرون بزنیم ؟ صبح پاشدیم حاضر شدیم با خواهر و برادر زدیم بیرون ، از اون ور دوست مشترک من و خواهرمم بهمون اضافه شد. صبحونه و سس قارچ خیلییی چسبید . آب طالبی مثل همیشه نبود ولی بازم خوب بود . این وسط این آقای صاب مغازه رو می دیدم هی خنده م می گرفت!!! جای شما خالی سری پیش که با رفیق 6ماهمون!(چوپان!) رفته بودیم صبحونه اینجا ... صاب مغازه و یه خانومی که پشت دخل بودن یه ریززز فحش های ک !!! دار می دادن و به شدت اعصابشون نامیزون بود اون روز و ما هم داشتیم از خجالت می رفتیم تو میز :دی . خلاصه که یادآوری اون روز بیمزه کلی باعث شد خنده م بگیره!!! 

از اون ور رفتیم ظرفی رو که دیشب خریده بودیم عوض کردیم و کادو برا دوست مشترک خریدیم . صاب فروشگاه به شدددت آدم با مزه ایه! هربار ما رو می بینه میگه ایشالاااا واسه جهازتون خرید می کنید :)))؟! مام رو ترش می کنیم که نع! واسه خونه ست... و این غر می زنه که حیفه ایناست آخه اینا مال خونه ی نو هست و اینا هر سری هم مشتاقه آشپزخونه ی ما رو ببینه :)))

 بعد میگه ایشالااا برا خونه خودتون از این چیزای خوشگل بخرین و ایشالا منم سر و سامون بگیرم :))) ! آخه خودشم مجرده و بسیار آدم ازدواجییه! مثل ارسطو عامل ولی نمی دونم چرا زن نمی دن بهش بچه به این پولداری و خوبی :)))))) درسته که شیرین عقله حالا:| :دی

بماند! این وسط دوست این صاب مغازه هم از کشور دیگه ای اومده بود تازه و داشت واسه خونه ی رشتش جهاز می خرید:دی

این آقا اسمش بود یکتا! فامیلی ما هم که یه چیزی هست دیگه که اولش ر داره! به ما میگفت خانوم یکتا به اون طفلی هم آقای ر :دی 

بعد دوستش میگفت تو اسم منم یادت رفته :| ¿ 

گفت اینکه چیزی نیستتت !!!زن اول فلانی اسمش نگین نبود؟! 

این گفت خب . گفت اسم زن جدیدش هست لیلی! 

دوستش گفت خب... بعد زن جدیده کپی برابر اصل زن قبلیه ست!!! من هربار می بینمش میگم سلام نگین عزیززز و این عصبی میشه حسابی میگم خواهر من از قصد که نمیگم دوست ما رو بگو رفته یه زن گرفته عین زن قبلیش !!!!!!!!:))) 

بگذریم که دوستش داشت خودشو می کشت که تو چطو چنین حرفی زدی آخه؟! هی وااای... :)) بعدم اصرااار به ما که خانوم من اشتباه میگم ؟ کارش زشته دیگه رفته گشته با کسی آشنا شده عین قیافه زن اولی ... !  خب اگه اون خوب بود چرا جدا شد:))؟! آخه مردک مگه واسه قیافه ش جدا شده ازش :)))؟! اوففف

حالا مگه تموم می کنه :)) دیگه دید ما جواب نمیدیم وسایل و بست و اذن خروج از فروشگاهش رو داد بچه طفلی !!! 


+ آقا دیشب ما یه ست چاقوی Tramontina دیدیم دلمون براش ضعف رفت ، از این طرح دارای رنگی رنگی! دیدیم گرونه گفتیم ولش کن بابووو می خوایم چه کار ؟! مامان جان ست چاقوش تازه س که . نخریم ! خلاصه همراه جان پرسیدن خوشتون اومده و اینا ؟ ... مام گول خوردیم گفتیم آره برا خودت؟! خیلی نازه !!!و در یک لحظه برامون کادو خریدنش!!! :))) و فقط دو دست داشت و بنتونست برا خودش برداره. دو تاش رو خرید واسه ما !!! :)))

کجای دلم بذارم من آخه اینا رو :)) ؟! حالا منتظریم ببینیم این چاقوها رو خونه ی کدوم کور و کچلی قراره ببریم :)))) :/ ؟! 

+ من از خرید جهیزیه پیش از وقوع هرگونه اتفاق جدی متنفرم!!!:)) مردم اینا رو می خرن کجا نگه می دارن آخه ؟! 

+ از دیشب که اینا رو کادو گرفتم مدام تو فکرم که یعنی من اونقددد بزرگ شدم که کسی فک کنه باید برام کادو وسایل خونه بخره ؟! خیلی ترسناکه واقعا :| ولی انگار واقعا بزرگ شدم !!! 


69 پست :)

یه نگاه به تعداد پست ها کردم ، ماه خرداد 69 رو نشون می ده و بعدتر به ماه تیر ... که 64 پست توش منتشر شده !


+ 64ی نداریم این ورا ؟! 

+ مرداد مبارک !

کاملاً بی دلیل

از وقتی چشم باز کردم این آهنگ تتلو تو ذهنم پلی میشه ... 

گویا تو خواب کسی برام می خونده ! 

وقتی منو داری ...... بگو چه احساسی داری ، اگه به من حس خاصی داری ...


+ خب این همه آهنگ فاخر ! چرا این آهنگ ؟! :| 


Forget Me Not

هرگز نفهمیدم چطور میشه گلی به این کوچیکی ... نامی به این بزرگی داشته باشه ... 

در هرحال ... من عاشق خودش و اسم زیباشم ... جالبیش اینه که اسمش در زبان فارسی هم گل هرگز فراموشم نکن هست و درست ترجمه ی فورگت می نات!!!

+ ممنون از شادی بهارنارنج که با این پست موجب شد بگردم تو آرشیو عکسهام و این عکس رو براتون بذارم . از نام گل عجیبی نوشته بود که منم براش از این گل خواستنی گفتم ... و حالا تقدیمش می کنم به تک تک دوستانم و بیشتر از همه به شادی عزیز :)

+ این گل آبی بلاگ اسکای نسخه ی زشت شده ی همین گل هرگز فراموشم نکنه ! پس بیاید دوسش بداریم ، خب ؟!

و این داستان ادامه دارد ...


دلتنگی می تونه منو از پا در بیاره ... 

حتی اگه برای شنیدن واژه ی چیچینیمیتو! باشه ... 


+ و دلتنگی که هنوز به قوت خویش باقی ست . 

+ به طرز ابلهانه ای مدام جلوی تلویزیون در حال پریدنم و باید اعتراف کنم بیشتر از برادرم اعتیاد پیدا کردم به بازی با ایکس باکس :|


نیمی که از 13 گذشته ...


چشمم به آمارگیر گوشه ی وبلاگم میفته ... 111666


+ انتظار از هر نوعیش برای من دردناکه !اصلاً مگه قراره همیشه منتظر یار بود ؟ خدایا مددی ...

نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی

دلم بونه گیر شده ، بغلش کردم امشب ... کی رو ؟ مگی کوچیکه رو ... طفلی هق هق داشت ، ماهی نارنجیشو می خواست . براش خوندم ... اشکاش ریخت و دوباره پرشور تر براش خوندم . اونقدر اشک ریخت تا حوض ماهی پر شد ... ماهی بیا ، اشکای من حوض تو رو پر کرده ، براش خوندم ... براش پرشور و پرشورتر خوندم .

"

شاید که یه خیال تند سرسری بود ماهیه

هر چی که بود

هر کی که بود 

مگی کوچیکه

محو تماشاش شده بود

واله و شیداش شده بود 

همچی که دست برد که به اون

رنگ روون 

نور جوون 

نقره نشون 

دس بزنه

برق زد و بارون زد و آب سیا شد... " 


+ باز مثه هر شب رو سر مگی کوچیکه

دسمال آسمون پر از گلابی 

نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی ... 

نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی  .......

+ مگی کوچیکه نقره ی نابش رو می خواد ، ماهی خوابش رو می خواد...

+ من ماهی می خوام. 


کافه پاییز رشت

کافه پاییز برای همه انقدر دوست داشتنیه ؟

من و رفیقم که بی اندازه دوسش داریم ... پاییز 5 عصر ...

جای نفر سوم خالی ... :)

به تمیزی گل های کاغذی

هیچییی به اندازه ی یه خونه ی تمیز براق و آروم منو به وجد نمیاره ... 

تو تراس خونه پرنده ها نشستن و یه ریز می خونن . خونه به همت من از تمیزی برق می زنه ... هیچ اثری از خاک و نامرتبی تو خونه دیده نمیشه.  حیف که عمر گلای کاغذی کوتاه بود . این عکس اوایل تابستون بعد از یه بارون جانانه گرفته شده :) چه حیاط تمیزی!!! به به ؛)


و حال من خیلییی خوبه : ) گرچه کمی خسته ام ...اما روحم آرومه:)

هم چنان بارانم آرزوست ...

عکس گرفته شده بعد از نماز عید ... آسمون رشت : ) 

چرا اسمش شد سانروف ؟ چرا  نشد رینروف ؟! 

پری دریایی در انزلی 18+ رمز : 1

خب می خوام ازتون خواهش کنم اگه دوس دارید نصیحتم کنید که هی وای و داد و بیداد ، شرم کن این عکس چیه و از این قبیل حرفا اصلا نیاین ادامه :) 

ولی اگه دوس دارین ببینین پری دریایی خفته ی ما رو لطفا بیاین اون ور در ؛) 

 

+ دست خالق هنرمندش درد نکنه ...


و این هم از نمای دیگه


نماز بارون باید ...

هفته ی پیش بود که لم داده بودم روی تخت باهات صحبت می کردم ، تو گفتی مگی بارون دلت کم شده  ؟ 

گفتم انگار راسی راسی نماز بارون باید و انگار خدا چشم به لب های ما دوخته بود ... 


بارون دو روز بی وقفه باریده و هنوزم بند نیومده ! 


+ روستاهای گیلان و یکی دوتا از مساجد نماز بارون خوندن دو روز پیش از عید :) الهی شکر برای قطره قطره ی رحمتت ...

+ پارک شهر رشت ... ساعتی پیش ... من و دوستم :)