مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

براى خودم که این روزامو یادم بمونه...

اجازه دارم ٥شنبه ها نرم سر کار، اصلا اجازه دارم هر وقت که مى خوام نرم سر کار... ولى کدوم آدم عاقلى یه روز خونه میشینه و کاراى ٥شنبه ش رو تلنبار مى کنه رو کاراى جمعه ش و شنبه که بالاخره میره سر کار با انبوهى کارهاى نصفه نیمه مواجه میشه؟ 

خلاصه که من دیروز رفتم سر کار و ساعت ٣ ناهار گرم خونه خوردم و نیم ساعت قبل رفتن به کارگاه استراحت کردم، خیلى خوابالود اما پر انرژى... 

با استادم شب قرار داشتم که کنسلش کرد و ازم خواست روز جمعه همو ببینیم، خلاصه ش کنم که روز جمعه هم نشد مال خودم باشه و عصرشم که باید کارگاه باشم. 

 حس مى کنم خدا داره تمام تلاششو میکنه که من با خودم تنها نباشم، به مدت یک هفته ست که شبها نهایتا ٣ ٤ ساعت مى خوابم و روزا هم تا شب سر کارم، سه شنبه ها روزاى پر استرسمه، باید کارامو تحویل بدم و استرسش برام وحشتناکه!!! و از این رو کل هفته ذهنم درگیر اینه که چند روز مونده به سه شنبه؟! با این حساب فکر مى کنید وقت میشه من به اون آذر لعنتى که پیرم کرد فکر کنم؟ بله که میشه... من تونستم و وقتش رو به هرطریقى! پیدا مى کنم و حالا با اطمینان می تونم بگم فقط یک چیز میتونه حالمو خوب کنه که کاش کمی دست یافتنی بود اون چیز... خدا برای من معجزه نمی کنه:)

نظرات 1 + ارسال نظر
نل 1396/09/03 ساعت 22:11

خدا خیلی وقته با معجزه بیگانه است..

هه...
درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد