مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کتاب ها و روایت ها...

هاها، بالاخره تونستم رادیوبلاگى ها رو بشنوم و خیلى هم حال داد این حرکتشون...

بله دوستان، فکر نکنید ما وا دادیم، خیر... من و یکى دو تا از بچه ها داریم پیگیرانه کتابامونو با هم مى خونیم و این خیلى هیجان انگیزه! زشت نیست ازمون عقب بمونید اصلا:دى؟ شماهایى که قول داده بودینو میگم:))

 

+ پست اصلى در ادامه مطلب نگاشته شده:دى

 چند وقت پیش به سرم زد بعد مدتها برم دوباره دنبال کتاباى دسته دو، این بین با آدماى جالبى مواجه شدم، آدمایى که کتابخونه هاى بزرگ و درست درمونشونو حراج کرده بودن... که این دسته معمولا قصد فروش کتاب تکى ندارن، عموما کتاب هاشون رو کلى مى فروشن 

یکى از اینها منو دعوت کرد برم از کتاباش دیدن کنم که پر واضحه من از زیرش به هر نحوى بود در رفتم، برم خونه ى مرد ناشناس که کتاب نشونم بده؟ دلیل بى نمکى براى مهمون شدن بود. وقتى متوجه معذب بودنم شد ازم خواست ایمیل یا شماره م رو بهش بدم تا عکس کتابخونه ش رو برام بفرسته... 

خدایا، چقدر کتاب... بهشت بود، ده بار نوشتم و پاک کردم، مى خواستم ازش بپرسم چرا مى فروشیشون؟ مگه نه اینکه با کلى ذوق و شوق خریدیشون؟ مگه نه اینکه مثه بچه هاتن؟ زندگى نکردى مگه باهاشون؟ البته که هیچ کدوم اینها رو نگفتم، فقط گفتم کتابخونه ى ارزشمندى دارید، امیدوارم به قیمت ازتون بخرنش... ازم خواست آدرسم رو براش بفرستم تا گاهى بى خبر برام کتاب بفرسته! خدایا چه پیشنهاد محشرى... هیچ وقت کسى اینجورى حالمو خوش نکرده بود اصلا، بى اینکه بشناسه و بى اینکه بهم دینى داشته باشه مى خواست از کتاباش بهم بده! البته که من تشکر کردم و گفتم نه راضى به زحمتتون نیستم و جایى نیستم که بتونم آدرسم رو بهتون بدم. 

گفت حاضره هر کتابى رو که مى خوام بهم بده، براى خودم... عجیب بود، زیاد!

---

یکى دیگه از اینا یه آقایى بود که از طریق یه سایت باهاش آشنا شدم، براش نوشتم اگر تمایل به فروش تکى کتابهاتون دارید لطفا بهم عکس بدید و قیمت... برام عکس فرستاد، خدایا اووون همه کتاب؟ برام نوشت ارشد ادبیات داره و دلم مى خواست بهش بگم لازم نبود بگه، چون این کتابا رو منم دارم. بهم گفت من دلال کتاب نیستم، لطفا بهم بگید که شما هم براى کتابخونه شخصیتون مى خواید و دلال نیستید، خیالش رو راحت کردم و حدس زدم نفس راحتى کشید، حقم داشت آخه آدم بچه هاش رو که دست آدم نامرد و ناشناس نمیده... 

با هم توافق کردیم، تهران بود، گفت یکجا رو براى تحویل کتابا مشخص کنیم، گفتم من رشت هستم. لطفا برام ارسالشون کنید و تاکید کرد هزینه ش با خودتونه ها و گفتم با خودمه و در نهایت چند کتاب بیشتر بهم داد و گفت مبارکم باشه... گفت خیلى با خون دل خوردن اینا رو خریده، خیلى هاشونو سخت پیدا کرده و گرون خریده...دلم مى خواست بهش بگم چرا مى فروشى؟ تو که دلت پیش کتاباته آخه چرا مى فروشى؟ 

بازم خاطره هاى جالبى دارم از این دست که میام و به زودى مى نویسم؛)

نظرات 11 + ارسال نظر

سلام عزیزم خوبی؟؟
الان دارم فکر میکنم خیلی وقته جز کتاب درسی کتابی نخوندم

سلام بهامین عزیز
الهى شکر
واقعا؟ کاش منم مثه تو درس خون بودم!

ارغوان 1396/05/22 ساعت 19:15

کتاب رو شروع کردم.

ارغوان عزیزم...
جا موندم پس ازت

هانی 1396/05/14 ساعت 15:58 http://hanihastam.blog.ir/

آخ آخ خیلی به این فکر کردم. و هر بار اون صحنه ی شب های روشن جلو چشمم اومده که استاد کتابخونه ش رو که چجوری جمع کرده یه جا می فروشه . و داره بارون میاد...

فکر میکنم مثل یه جور خودکشی می مونه. فکر میکنم وقتی اتفاق میفته که دیگه چیزی برای از دست دادن نداری...
و البته اینم بگم
منم چند بار به سرم زده همه کتابامو یه جا بفروشم....

هیییی
چرا یه جا بفروشى؟!؟! اگه خواستى بفروشى میشه یه تعدادشو من بخرم ازتون:|؟ خواهشااااااا
واقعا خودکشیه براى منم، اما شاید شرایط جورى باشه که با حس خوب بفروشى

بریدا 1396/05/14 ساعت 09:26 http://eshkaft.blogsky.com

یجوری نوشتی که یهو دلم کتاب خواست :))
ولی متاسفانه من ذوق خریدن کتابو دارم ولی یا یکسر میخونمش یا اولشو میخونم میذارم کنار :( الان چندتا نخونده دارم :/

اى بابا
کتاباتو بده من برات بخونم:دى

نل 1396/05/13 ساعت 16:49

چرا میفروشن واقعا؟
من نمیتونم از کتابهام بگذرم....

منم نمیتونم واقعا واقعا... سخخخته

مجید مویدی 1396/05/13 ساعت 12:53

میشه عکس کتابا رو ما هم ببینیم؟؟
که مثلا چه کتابای اشتن و شما چه کتابایی خریدید؟
+ ما هم دلمون خواست... ؛)
ناگفته پیداس که خیلی ممنون میشیم از بابتش :))
+ راستی، مبارکا باشه! ایشالا لذتشون رو ببرید

ایرانى و فارسى نیستن، کتاب های ادبى انگلیسی هستن
ولى چشممم
خیلی ممنونم ازتون کیفشونو کردم حسابی

سفره خاتون 1396/05/11 ساعت 14:47

اینایی که عقب موندن و ایمیلشون باز نمیشه چه کنن؟:)))
واقعا زشته ، واقعا! :دی
آقا من قول میدم امروز بخونم بیست صفحمو:))))

دلم تنگ شد واسه ایمیل دادنا و کتاب خوندنامون:دى

*زهرا* 1396/05/11 ساعت 12:48

چه هیجاااان انگیز و فوق العاده ❤

هووووم

سلام مگهان عزیز
مبارکه کتاباتون عزیزم ، ان شاء الله همیشه موفق و سلامت و شاد و خوشبخت و عاقبت بخیر باشی مگهان عزیز

سلام عزیزم
خیلى ممنووون

چه عالی...
واقعا برای منم سواله چرا میفروشن؟؟؟

واى چه خوشحال شدم اسمتو دیدم
من مى خوندمت لبخند ماه *_*

منم اگه بخوام چجوری می‌تونم آشنا بشم با مرد نازنینی چون او؟

شاید فکر کنید نامردم، ولى من نمیدمشون به کسى این نازنین هاى زندگانیمو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد