خواب دیدم با یکی از آقایون وبلاگستان رفتم سفر:|
تو روح و روانم واقعا، جالبه که رفته بودیم یه جایی که یه اتفاق هیجان انگیز داشت مثل چیزی که تو پست قبل گفتم و من چقد خوشحال بودم که اونم مثل من جریان های این شکلی رو دوس داره:)) که البته حس می کنم واقعا هم دوست داره(!)
فرد مذکور رو اصلا هرگز ندیدم و حتی(!) نمی دونم به طور دقیق ساکن کجان و قشنگی جریان همینجاست:)) رومم نمیشه برم بهش بگم دوتایی رفته بودیم سفر، والا فکر بد می کنه حالا بنده خدا...
+ از صب که پاشدم منتظر بودم ده دقه بیکار شم و آپ کنم اینجا رو، الان شدم و باز باید برم نماز آخر وقتمو بخونم و کارامو پیش ببرم، زیر بار وظایف میمیرم من آخر:| انرژی مثبت بفرستین برام و خودتونم پر انرژی باشین و شاد و شنگول تا بیام، حالا شاید روم شد گفتم کی بوده هم سفرم! گرچه شماها نمی شناسید اوشونو
:|
چی شد:|¿
:))
احتمالا خر طور نرفته بودی؟! :دی
وااااای که چقدر خندیدم من...
خرطووور رفتم دقیقا، خرطور
قصد نداشتم بگم همراه سفرم کی بود، ولی چون شما می شناسی میام میگم:دی
سلام
عجب سفر هیجان انگیزی بود خیلی خوش گذشت
الکی مثلا من بودم
:))))
سلام
آقایین مگه شما؟ من فک می کردم خانومید که:|