مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

میم و آن دیگران...

ظرف می شستم، آنها پشت سرم مشغول به وراجی از مسایلی بودند که کمترین جذابیتی برایم نداشت. از جلال رافخایی، از مراسم محرم در مسجد محل سیروس قایقران و از همسر سابقش... از رسوایی به بار آمده توسط یکی از اقوام متمول...

گفتم حالا که اینجا نشسته اید لطفا کمی حرفهای جالب تر بزنید و زیر دستی های خیس را سمتش گرفتم و گفتم همکاری که می گویند یعنی این... دستمال حوله ای را دستش دادم و گفتم خشکشان کنید لطفا! جا برای گذاشتن این همه ظرف ندارم.

گفت وای، تو چقدر روزی روزگاری خوش اخلاق بودی دختر. چه بر سرت آمده؟ آدم خور شده ای...

چشم غره ای رفتم و به شستنم ادامه دادم، گفتم زیر گاز را روشن کنید باید به مهمان ها چای بدهیم. نگاه چپ چپش را از پشت سر احساس کردم، گاز را روشن کرد و گفت اطاعت امر شد بانو، امری نیست؟ 

سرم را به نشانه ی نفی تکان دادم و گفتم نه فعلا!

پشت میز نشست و شروع کردند به صحبت کردن از آثار تاریخی و من گوشم کمی تیز حرفهاشان شد. از شیراز شروع شد و به سلطانیه رسید، بعد یک مکث کوتاه گفت کجا را مثال بزنم؟ هان مثل موزه ی فلان و من مثل فیلمها یکباره ظرف از دستم افتاد و گوشم تیزتر شد. بله درست است همان بنا با آن ریزه کاری هایش، نمی دانم خوب دیده ای یا نه؟ از وقتی عکس مردم در اینستاگرام پر شد در آن مکان، فکر کردم یک بار دیگر باید به آنجا بروم، این مردم دست روی هرچه بگذارند کارش تمام است. می دانی که چه می گویم؟

آب را بستم، نفس بلندی کشیدم و دستهایم را با دستمال هوله ای پاک کردم و پرتش کردم در سطل بازیافت، در کسری برگشتم و نگاهشان کردم. از رفیقش پرسید آدرسش کجاست؟ کدام منطقه ست؟ و من در کسری از ثانیه صندلی را بیرون کشیدم و  وسط حرفهاشان پریدم و با جزییات آدرس دادم، گفتم زیباترین جاییست که به عمرم دیده ام. یکی از آنجاها که پیش از مرگ باید چند بار دید، حتما برو، حتما برو... اگر رفتی زیاد یاد من کن، زیاد تر از زیاد یاد من کن

نگاهی بهم انداختند و خندیدند. حرفهایمان جذاب شد که آب را بستی و ظرفها را نشسته رها کردی و صندلی را کشیدی که بنشینی؟ چقدر خوب... 

گفتم حالا که آمده ام بیایید مدام حرف از مکان و زمان بزنیم. مدام... مادامیکه حرف از دیگر بناها و وقایع می زدند من در زمان و مکانی دور سیر می کردم، زمان و مکانی دور



+ می گویم دکتری تاریخ خواندن هم عالمی دارد ها... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد