مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

خسسسه شدی

لحن خسه ی امید نعمتی چقد خوب و خوشه... همیشه بوده، از دیدنش تو خندوانه اندکی غمم شد، بس که از همگانی شدن سلیقه م غمگین میشم!


ضمنا یادم افتاد چقد سیبیل دوس دارم آخه، چقد دوس دارم آخه از این تیریپ سیبیلا و از اونجایی که دایی تنها کسیه که می تونم بهش حکم بگم، تصمیم دارم از فردا بگم مدل سیبیلشو تغییر بده و اون مدلی کنه که باب میل منه


صبح با صدای کوبیده شدن یاکریم به پنجره م از خواب پاشدم، خیلی بد و محکم خورد به شیشه و افتاد رو موتور کولر... دلم براش کباب شد. بهش گفتم اومدی امروزمم نارنجی کنی؟ 


با وجود اینکه خیلی کار کردم، دیروز و امروز، اما حالم خوبه. اقلا روحم خوبه و آروم... جسمم شاید نه، شاید خیلی خسه ست ولی راضیم :) الهی شکر 


+ یکی نیست که بهم بگه دیگه خسسسه شدی؟! هاه، صداها، دستها و بوها منو سخت دلتنگ می کنن. 

  اگر از غم خوندن خسته شدید و می خواید برید گله کنید به دوستام که چقدر غم نامه و ناله می نویسه نخونید، تو رو خدا نخونید. من واقعا عزاداره قلبم و حسم رو دوست دارم ثبت کنم. 


+ دیروز با خودم فکر می کردم دستای حامد تپلی بود، ناخنای کشیده ای نداشت ولی دست و ناخنش خوب بود. فک می کردم همیشه صدای خنده ش تو گوشمه، فک می کردم یعنی واقعا دیگه هیچ وقت نمی خواد بهم بخنده و بگه بچه فینگیلی ببرمت مدرسه؟ و بگه بخدااا که تو برای من بیشتر از 16 سال نداری... 

+ یه غریبه من و کنار حامد خواب دیده... یعنی خواب دیده من پیش حامدم و من یه دختر کوچولو ام و بهشون گفتم حامد همیشه منو بچه میدید. به شما نگفتم بذارید بگم حامد همیش میگفت واقعا ینی یه روزی باید تو رو بدیم بری؟ به کی بدیم این بچه مونو آخه؟ دلمون میاد ظلم کنیم بدیمت بری؟ من همیشه فکر میکردم هرکی رو انتخاب کنم حامد دوسش خواهد داشت، چون سلیقه ش رو می دونستم تو انتخاب آدما... ما عجیب تو این زمینه ی خاص هم سلیقه بودیم. حامد؟ حامد؟ یادته اون روز که می خواستیم بذاریمت تو خاک من جمله ت رو تکرار می کردم؟ می گفتم یعنی بذاریم بری؟ دلمون میاد آخه؟ بذاریم بره؟ دلم تنگ شده برادر گرامی... آقا حامد جان، خوب باشه حالت... بدهی ها فدای یه تار موت میشد، فقط کاش بودی! یه دستی برای کوچولو ترین خواهرت تکون بده از اون بالا، منم قول میدم خیلی زود بیام سر خاکت و یکی از رازهای زندگیمو بهت بگم. شاید تو کمکم کنی، از خدات بخوای کمکم کنه... دیگه روم میشه که بهت بگم، باید بدونی، لازمه بدونی

نظرات 1 + ارسال نظر
پرستش 1395/07/09 ساعت 11:54 http://khoda15.blogsky.com

عزیزم اینجا خونه خودته اختیارشو داری(: من همینجا بهت اعلام میکنم هیچ وقت نمیتونم مگلاگ رو ترک کنم و زیبایی رو درونش نهفته اس ، مگهان تورو خدا هیچ وقت نبندش حتی اگه نخوای بنویسی(:

خیلی ممنونم...
سعی خواهم کرد:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد