مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

تهران، طهران

سالهای سال طهران برای من با چندین واژه معنی می شد که اون واژه ها از این قرارند.


"صبح های بیدار

نان های با کیفیت

سبزی های با کیفیت تر

خانه ی کوچک عمه خانم

انقلاب

کتابفروشی ها

پل ها

شلوغی

راه آهن

سفر

شهر بین راه"


حالا کمی تعریفم تغییر کرده، دیگر تهران به خانه ی عمه ی مامان که صبح ها ساعت 5روزش را شروع می کرد و مرا هم بیدار می کرد و به آغوش می کشید نبود. بیدارم می کرد و دو تایی راهی خیابان ها می شدیم، سبزی تازه می خریدیم و نان گرم، به نانوا می گفت من نوه ندارم. جای نوه م دوستش دارم و آقای نانوا گفته بود چقدر بینی خوشگلی دارد نوه تان، دختر درشتی می شود. ترک است؟ و به ترکی چند کلمه ای نوازشم کرده بود و عمه جواب داده بود نه دخترمان گیلک است، می گویند جدش ترک بوده و نانوا را خاطر جمع کرده بود که روزی قد بلند و درشت خواهم شد، مثل همه ی عمه های مادرم... حالا که بیست سال از آن روز می گذرد من خوب می دانم حدسشان چقدر غلط بوده..." 

عمه می گفت زرنگ ترین دختری هستم که به عمرش دیده و من سحر خیز ترین خواهم شد، که حالا می دانم هیچ وقت سحرخیز نشدم، عمر سحر خیزیم تا 6سالگی بیشتر دوام نداشت.


و حالا تهران، برای من اینطور معنا می شود:

" تعدادی دوست

خیلی دوست

ندیده

و حتی دیده،

گردش

سفرهای مجردی

کنسرت

باران های رگباری به وقت حضورم

خوش گذرانی فرط

محرم

و تاسوعا و تاسوعا

و پاییز

و زمستان

و بهار 

و تابستان

و چای های نذری

و دسته های پشت هم

و گوسفند های قربانی شده

و خیابان یوسف آباد

و کردستان...

و پل کردستان

و پل کردستان

و پل کردستان

و او... 

و خاطراتی محو،

از او "


هیچ وقت نپرسیدم ساعت کاریشان کی شروع می شود، یادم باشد تا زنده ایم سوالهایم را بپرسم. می خواهم بدانم وقتیخانه را ترک می کند و راهی محل کارش می شود پرنده ها جیک جیک می کنند؟ وقتی خانه را ترک می کند اهل محل خوابند یا بیدار؟ 

دلم می خواد برایش بنویسم صبح های ما رخوت است و خواب آلودگی، هوای نم ناک است و صدای پرندگان، نم نم باران است و گاهی صدای رعد و برق...


+ من پاییز 94ش را دیدم، زمستانش را دیدم، تابستانش را هم... و بهار 95 را نیز...

+ چهار پنج ماه گذشته از آن روز که مرا در خودت جای دادی تهران گرامی، سرسنگین شده ایم با هم و من گاهی وقت فکر کردن بهت به چشم غره ای میهمانت می کنم که حتی نمی دانم دلیلش چیست.


نظرات 9 + ارسال نظر
مریم 1395/07/01 ساعت 12:05 http://marmaraneh.blogfa.com

چه پست توپی، آدم دلش میخواد برای خودش لیست کنه، تهران یعنی چی، اونجا یعنی چی، اینجا یعنی چی. اصلا آدم را وسوسه میکنه بشینه معنی همه شهرها را بنویسه.
همیشه شنگول باشی دختر رشتی

من گربون شما بشم، من از این مدل پست های این یعنی این و اون یعنی اون زیاد دارم خواهر جان مرمری:*
ممنونم از دعات

آویشن 1395/06/29 ساعت 16:46 http://dittany.blogsky.com

متنت پر بود از حس و من و تو فکر فرو برد.
موافقم باید تا وقت هست آدم سوالاشو بپرسه......
نمی دونم ولی واسه من هیچ جایی مثل شهرای گیلان نمیشه.هم از نظر آب و هوا هم از نظر غذا.اون تیکه سبزی خوردن هم حتی گفتی اگه بتونی سبزی محلی بدون سم بخری هرجای ایران باشی می چسبه چه تهران چه رشت.
دلم برای خونه قدیمیمون و درختاش و سبزی هایی که توش میکاشتیم تنگ شده.هیییی

خیلی حس داشت آویش
من سوالامو پرسیدم، الحمدلله
من کلا احساس می کنم هر جایی خانواده م باشن و دوست داشتنیهام می تونم به حیاتم ادامه بدم و هر جا باشم دوست دارم زیاد امکان سفر به وطن(رشت)رو داشته باشم
عزیزم، تو زندگی آروم و سبک و خوشی رو تجربه کردی اونجا حق داری دلتنگی کنی

سلام مگهان عزیز
عید سعید غدیر خم مبارک باد

سلام عزیزم
عید شمام مبااارک

عمو 1395/06/29 ساعت 11:32

اخوی ... ترافیک رو جا انداختی

آخه بحث ترافیکش برای سفرهای گاه گاه و کوتاه من خیلی بولد نبود

چه حس و حال خوبی داشت این پستت همشهریِ جان

حس و حال خوب رو شما داری عزیزم ؛)

Miss.Khorshid 1395/06/29 ساعت 10:08

سلام دوباره
یه پاراگراف از کامنتم نیومده چرا؟؟؟؟ مگی یه بازار میوه هست توی خ گلباغ نماز روبروی ساختمون پزشکان جرجانی و فست فود موز اگه اشتباه نکنم. فروشنده ها روی چرخ و ... میوه میفروشن. خیلی خوبه اونجا. هر جا بخوام برم سعی میکنم از اون مسیر برم معمولا. میوه های رشت خیلی خیلی بهتر از میوه های تهران هستن. هتل ارم هم باید خوب باشه. چند وقتی میشه مشغول پایان نامه هستم وقت نشده برم استخر. دارم لحظه شماری میکنم این تموم بشه ان شالله برم استخر اشتراک یک ساله دارم باید تند تند برم تا نسوزه
خدا کنه تهران برات همیشه خوبی و خوشی و خاطره های قشنگ داشته باشه

سلااام
اصلا لازم نبود این همه جزییات بگی جان دلم، من اونجا رو می شناسم و خرید هم یک بار کردم. بله جای بانمکیست
درباره ی میوه هامون باهات موافقم، اما هلوهای تبریز وای وای... خییییلی خوشمزه تر از مال ما هستن حتی
ممنونم مهربونم

به قول شاعر:

از هر سو نگاه می کنم
تهران غمگین است...

شاعر غلط کرده:دی
تهران خیلی هم شاده، تنها دلیل غمش نداشتن منه

Miss.Khorshid 1395/06/29 ساعت 09:24

سلام مگ عزیز
با رخوت و سستی و لختی صبحها و حتی روزهای رشت کاملا موافقم. وقتی میام دو سه روز پیش مامان بابا،کلی برنامه و کار هست که باید براشون انجام بدم ولی میرسم اونجا مثل بادکنک همه بادم خالی میشه. حتی دچار افسردگی هم گویا میشم

سلام عزیزم
هاها...آب و هوای اینجا ساخته شده برای توی تخت بودن
من البته عاشق بارونای اینجام و هوای تمیزش... من شبهای اینجا رو عاشقم و صبح های زود تهران رو
خوبی؟ هتل ارم خوبه؟ من چقدر دلم واسه همه جای ایران تنگ شده

بیا سبزی و میوه بدم شهر دانشجوییم
من اینجا سبزی میوه میخورم تهران از بس بی مزه اس دیگه لب نمیزنم... :))
اون پل مگیه ... پلِ مگی ...

هعی، با اون اسم الکیت میتونی فالوم کنی:دی
امروز از اون پل قشنگه نوشتم
والا ما هم میوه هامون خیلی خوشمزه ست، ولی سبزی فقط سبزی تهران... سلیقه ی من اینطوریه دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد